توضیحات
گفتم خانم جان درد شما به جان من از آن حرف های قشنگ بزنید ،
از همان ها که آقا جان می گفت باید با طلا نوشت و قاب کرد و زد به سینه ی دیوار …
از همان حرف ها که شبیه شکوفه های بهاری در در خشک آدم جوانه می زنند،
از آن حرف هایی که مثل باران به تن گل گرفته ی شیشه می خورند …
خانم جان حرف های قشنگ بزنید ، دلمان گرفته از این همه سیاهی …
خانم جان رو کرد به من و گفت :
بعد از هر شب سیاهی ، سپیدی روز است و نور خورشید
بعد از هر شاخه ی خشکی ، بارانی تر است بر تن خاک
طاقت بیار جوون ، همراه هر سختی ، آسانی ست …
آقا جان اگر زنده بود می گفت این جمله از همان جمله هاست که باید روی سینه ی دیوار باشد و روزی چند مرتبه خواند …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.