توضیحات
همیشه عادت داشت وقت رفتن در را محکم می بست
همیشه با خودم فکر می کردم شاید نمی داند این کار دور از ادب است
سالها گذشت، او بر عادتش ادامه می داد و من هنوز به این فکر می کردم
یک روز پیش از آنکه در را ببندد رو به من کرد
و گفت : گاهی آدم ها دوست دارند دیگران متوجه رفتن و آمدن آنها باشند …
گاهی آدم ها برای رساندن منظورشان از اشیا استفاده می کنند …
راست می گفت اما تا وقتی رفت، بودنش را باور نکرده بودم …
بودنش کوتاه بود، کوتاه تر از عمر گلها. اما همان روزهایی که بود، خوش بودیم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.