توضیحات
باران می بارد و غبار قاب های قدیمی پنجره پاک می شود
باران می بارد و دست هایم بوی تازگی می گیرند
این جمله هارا با خودش تکرار می کرد و در اتاق راه می رفت
هرسال که می گذرد، جنس آرزوهایت تغییر می کنند،
دیگر آرزوهای شیشه ای و شکننده نمی کنی، آرزوهایت محکم می شوند مثل قدم هایت …
راست می گفت هرچیز که دور و برمان بود ، سالم و شکسته،
آرزوهای سال های پیش بود و حالا باید آرزوهای تازه و محکمتری می کردیم .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.