توضیحات
سالهای سال او را می شناختم
از صدای پاهایش
از لباس هایی که می پوشید ، از دست خطش که اگر شبیه دکترها می نوشت. اما برای من خوانا بود و می فهمیدم
سالهای سال اورا می شناختم از انگشت هایش که وقت غذا خوردن رو قاشق فلزی شبیه پیانو حرکت می کردند …
از حرف هایش که یکی در میان به دلم می نشستند و دور نمی شدند …
سالها گذشت و فهمیدم کافیست کسی را ، چیزی را آنطور که باید دوست بداری دیگه سیاهی در چشمانت سیاه نیست .
کافی ست یه خودت یادآوری کنی که هنوز ، در همین سال نود و چند
عشق حلال بسیاری از مشکلات و گشایش بسیاری از گره هاست …
سالهای سال او را با عشق می شناختم …
ادمین سایت –
حسهای خوبتون هر روز بیش از روز قبل🌹🌺