توضیحات
چای را در فنجان می ریخت
به من خیره می شد و حرف هایم را از بر می کرد
با او حرف می زدم چون مطمئن بودم چای برای او بهانه ای ست که حرف های من را بشنود .
این لحظه ها بود که دیگر چیزی از دنیا نمی خواستم ،
در این شهر شلوغ و پر همهمه آدم چه چیزی بیشتر از این می خواهد
که کسی به بهانه ی چای تمام حرف هایش را از بر کند و خسته نشود .
اصلا آنقدر خوشایند است که آدم ترجیح می دهد حرف هایش یک پاییز تا بهار طول بکشد …
حرف هایم تا بهار طول می کشد و عطر چای او در گلویم بهار نارنج می شود …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.